جامۀ عیدانه
محمدالله نصرت محمدالله نصرت

دلــبرم جــامه ی عیـــدانه بـه بر کـرده ببین

ازمنی سوخته دل صرفِ نظر کــــرده ببین

ایــن دل ســـاده چـــرا زود گــرفتـار تو شد؟

کـامِ شیرنیم عجــب تلـــخ به زر کــرده ببین

خواب دیــدم کــه توئی در بغلم تــا دمِ صبح

قلبِ مسکین مـرا خـون جگـــر کـــرده ببین

وای افســـوس نچشــــدم لبِ میگــــون تــرا

قلبِ مجروحِ مرا زیــر و زبــر کـــرده ببین

اشک چون سیل روان میچکدازچشم ســـرم

متکــا،گـوشــۀ دامن،هـمه تـــر کـــرده ببین

« نصــرتـا » دردی تـو امــروز مدوا نشود

ز غـرور حـالتِ بیچـاره ،بدتــر کــرده ببین

اشکاشم   -   بدخشان

20 -   عقرب  -  1389


November 14th, 2010


  برداشت و بازنویسی درونمایه این تارنما در جاهای دیگر آزاد است. خواهشمندم، خاستگاه را یادآوری نمایید.
 
شعر،ادب و عرفان